دوساله شد، چه آسون! چه سخت!!
سلام، شیرین شیرینا شنیدین؟! یدونهش وَر دل منه. نزدیکِ نزدیک. همچین دُرّ و گوهر از اون لبو دهن میریزه که وقت نمیکنم جمع کنم چه برسه بخوام تعریف کنم. همین یکهفته پیش سومین ۲۵ تیر زندگیش رو دید. البته از ۱۰:۱۰ دقیقه به بعدش رو. مبارکش باشه. مبارکم باشه. ۱۹ تیر یه جشن تولد گروهی برای تیرماهی ها بردمش. خیلی استرس داشت. همه غریبه بودن و عادت نداره.مدام بهم میچسبید و با اینکه خیلی دلش میخواست با بچه ها بازی کنه، از منم جدا نمی شد. البته از همه بچه ها کوچیکتر بود.اکثرشون ۴ یا ۵ ساله بودن. آخراش یخش تا حدودی باز شد که دیگه برنامه تموم شده بود. درکل زیاد بهش خوش نگذشت ولی به نظر من جدا از هزینه زیادی که دادیم و استفاده نکردیم، خوب...