ویزیت اردیبهشت
سلام میوه ی دلم،
با دو روز تاخیر، 6 ماهگیت مبارک
این روزا خیلی خواب اومدنت رو میبینم. چیزی که توی همه ی خواب هام مشترکه، اینه که دستم بهت نمیرسه. هنوز ازم دوری و دلم لک زده واسه گریه هات و بغل کردنت. وقتی بهت فکر میکنم دلم غش میره از خوشحالی. میرم وسیله هاتو برمیدارم و نگاه میکنم و تو رو توی اون لباسها تصور میکنم اما هرچی فکر میکنم نمیتونم چهره ات رو مجسم کنم. یعنی چه شکلی هستی؟ شبیه من یا بابا یا هردو ؟ مادرجون همیشه میگه خداکنه قیافه ت به من بره ( همچین مادرشوهر عروس دوستی دارم من). منم پشت سرش میگم خدا کنه قد و هیکلش هم به باباش بره. اونوقت دیگه دخترم همه چی تمومه (خیلی اعتماد به نفس داریم ما!!)
دیروز وقت دکتر داشتم. با مامان جون و باباجون رفتیم. الهی فدای جفتشون بشم که نگفته و نخواسته همراهم میان و هوامونو دارن
صبح رفتیم و نفر 9م لیست بیمارها بودم. متاسفانه یا خوشبختانه، خانوم دکتر تو بیمارستان دستشون بند بود و خیلی دیر اومدن. ماام از فرصت استفاده کردیم و یه سری به پاساژ جمهوری زدیم آخه مطب خانم دکتر به خیابون جمهوری و خیابون بهار نزدیکه. دو سه تا تکه قشنگ برات دیدم و خواستم بگیرم که فروشنده های مسخره، بهمون ندادن چون خرید عمده نداشتیم. بعد یه دور، دست خالی برگشتیم مطب
نوبتم رسید و رفتم داخل. این بشر کلا انرژی مثبته. همچین سلام و احوالپرسی کرد و حال تو رو پرسید که انگار از دوستان نزدیکشم. سونوگرافی آنومالی و آزمایشی که قبل عید داده بودم رو چک کرد و گفت همه چی عالیه. یه کوچولو ویتامین D کمه که اونم با مکمل درست میشه. در مورد دو تا مشکل هم باهاش مشورت کردم:
1- چند وقتیه از زانو به پایینم دچار خارش شدید شدم، طوری که بعضی اوقات جاش زخم میشه اما گفت طبیعیه و مشکل خاصی نداره.
2- دو هفته ای میشه که دست راستم مدام خواب میره و گز گز میشه. سر انگشتام رو هم تقریبا حس نمیکنم. دکتر گفتن حتما پیش یه متخصص ارتوپد برم چون ممکنه که یکی از رگهام تحت فشار باشه.
نوبت بعدی دکتر، 17م خرداده. بعدش رفتیم خیابون بهار و سری چهارم خریدهای سیسمونی رو انجام دادیم. عکساشو بعدا تو یه پست دیگه میزارم.
خیــــــــــــــــــــــــــلی دوســـــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم