مایسامایسا، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

بهانه ای برای زندگی

مامان شدن دوباره ام مبااااارک

1393/9/11 20:05
164 بازدید
اشتراک گذاری

 خدای عزیزم، بعد ماهها یاس و ناامیدی و در عین حال امید به مهربانی تو، تلاش کردیم تا شاید دوباره ما رو لایق داشتن یه فرشته بدونی. فرشته ی قبلی ما هنوز نیومده، دوباره پیش خودت برگشت. خداروشکر که امروز بعد 8ماه دوباره میتونم به مادر شدنم امید داشته باشم.

رضا مطمئن بود این بار دیگه باردار شدم واسه همین رفتم یه بی بی چک گرفتم و با هزارتا استرس و اضطراب فهمیدم دوباره قراره مامان بشم.بغلمحبتراضی

خیلی خوشحال شدم. مثه دیوونه ها، صدتا عکس از بی بی چک و خودم تو حالتای مختلف گرفتم. زبانزبان

بعدش منتظر شدم تا جناب آقای همسر تشریف فرما بشن و خبر از قبل دونسته رو به اطلاعشون برسونم. نمیدونم چرا انقدر این بشر توداره. اصلا احساساتشو بروز نمیده. اما من ک از ته دلش خبر دارم. چشماش برق زد وقتی تایید نهایی حاملگی رو بهش نشون دادم. همون موقع نشست و کتاب ریحانه ی بهشتی رو دوباره خوند و نکات مهمش و برام درآورد. قربونش برم ک محبت کردنشم زوریهمحبتمحبتمحبت

پسندها (4)

نظرات (1)

مامان بهار
17 آذر 93 9:23
ایشالله به سلامتی... نگران هیچی نباش خانمی.. این روزا رو همه مون بارها تجربه کردیم تا به جایی که هستیم رسیدیم... اونی که نعمتاشو بی دریغ میده می بینه بنده ش چقدر سپاسگذار میشه مگه دلش میاد بگیرتش؟ جز این که ضرری برای خودت داشته باشه... عزیزم برات خیلی دعا می کنم شمام منو محروم از مناجاتای قشنگت نکن... دست بابارضا هم درد نکنه...(مردا کلا همینطورین... وقتی خبرخوبی بهشون میدی جوری وایمیستن نگاهت میکنن که نمی فهمی الان خوشحال شدن یا چیزی روی صورتت چسبیده...... ما که این مدلی ایم...)
مامان تازه کار
پاسخ
قربون تو دوست خوبم برم به خدا این روزا همش به خودش متوسلم. اینکه من رو لایق عشق مادری بدونه یا نه دوستای عزیز زیادی دارم ک همشون مشکل باردارنشدن دارن و در حسرتن اما به روشون نمیارن و دلم صبح تا شب باهاشونه چون درکشون میکنم. ایشالا خدا این هدیه رو قسمت همه خانومای گل بکنه به کارای آقای همسر عادت کردم و همین بروز ندادناش برام قشنگترینه