مایسامایسا، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

بهانه ای برای زندگی

چهارمین سالگرد ازدواج مامان و بابا مبارک

1393/12/14 19:38
565 بازدید
اشتراک گذاری

سلام چشم عسلی من،

خوبی دخترم؟ آخ که وقتی میگم دخترم، انگاری تو خوابم و هنوزم باورم نمیشه که دختردار شدمniniweblog.com خدا حفظت کنه عشقم بوس

راستی! دیروز چهارمین سالگرد ازدواج من و بابایی بودمحبتمحبت

 

 

واسه سالگرد، انقدر برنامه ریزی کرده بووووددددم که نگووو. آخه امسال آخرین جشن سالگرد دو نفرمون بود و از سال بعد به امید خدا شماجونم هم حضور داری. اما یهویی متوجه شدم دقیقا مصادف شده با شهادت حضرت فاطمه و کلا بیخیال شدم. اشکال نداره ایشالا سال دیگه. 

دیشب بابارضا اومد خونه مامان جون اینا و برام دو شاخه گل رز آورد niniweblog.com اصلا انتظارشو نداشتم با اینهمه مشغله فکری یادش مونده باشه. دست گلش درد نکنه. بابا رضاست دیگه متخصص سورپرایز کردن من بغل

 

 

اینم سورپرایز من واسه بابا رضا:

 

صبح و طلوع شعر و غزل، ناشتای تو

یعنی سلام، زنده شدم با دعای تو...

یعنی دوباره با تو من از خواب می پرم

با موج های ملتهب خنده های تو...

حس میکنم که جنبش رگها و قلب من

تنطیم می شوند به آهنگ پای تو...

یعنی که رگ رگ تن من شوق می شود

یعنی که تنگ می شود این دل برای تو...

احساس میکنم که تو من می شوی و من

یک لحظه خواستم که بیایم به جای تو...

یک لحظه من به خوبی تو باشم و دلم

یک لحظه! یک دقیقه!  شود آشنای تو...

تازه سلام اول این قصه می رسد

پر می شود تمام من از ماجرای تو...

گنجشک می شوی و قناری نغمه خوان

در گوش من ترنم نرم صدای تو...

تو خوبی، آنقدر که هوا خوب می شود

اصلا هوای من خوب شده از هوای تو...

خورشید هم به قدر تو جذاب و خوب نیست

گل، سعی می کند که درآرد ادای تو...

اصلا خودت بگو که چه کردی که ساختت

این سان لطیف و پاک و معطر خدای تو؟

خوابم گرفته با تغزل آرام در صدات

آرام می شود دوباره این دل از لای لای تو...

صبحانه حاضرست، بفرما غزل بنوش

طعم بهشت می دهد امروز چای تو...

برنامه چیست؟ زل زدن محض در نگات

اکران ماندگار تو و سینمای تو...

حالا منم و لطف تو هر لحظه بیشتر

هی سوء استفاده شد از این حیای تو...

من چیزهای خوب زیادی نداشتم

می فهمم آخر ارزش و قدر و بهای تو...

می فهمم اینکه نوری و آب و درخت و ...آه

می دانم اینکه در جهان نیست تای تو...

می دانم اینکه جهان، تلخ و شور و سرد

سنگ و سیاه و سخت تمامش، سوای تو...

من بیست و هشت سال خودم را نوشته ام

میریزم این تمام خودم را به پای تو...

اصلا برای چیست من اینقدر حرف ... حرف ... حرف

اصلا تمام زندگی من فدای تو...

پسندها (4)

نظرات (3)

مامان سمیرا و بابا مسعود
15 اسفند 93 0:59
سالگرد ازدواجتون مبارک...انشاالله در پناه خدا و در کنار همسرتون و دخملتون خوشبخت و پاینده باشید
مامان تازه کار
پاسخ
مرسی عزیزم، لطف داری
سحر
15 اسفند 93 11:11
سلام عزیزم انشالله که به سلامتی این روزا بگذره و کوچولوتون رو بغل بگیرین یه سوال داشتم مشکل شما جی بود که تشخیص دادن باید سرکلاژ بشین؟و استراحت مطلق باشین قبلا که سابقه سقط نداشتین؟
مامان تازه کار
پاسخ
ممنونم گلم، چرا من پارسال یه سقط داشتم، ولی مشکلم به خاطر‌ رحم دوشاخ بود که دکتر استراحت مطلق داد و سرکلاژ شدم، بعدشم که جفتم اومد پایین و استراحت کاملا مطلق شدم.
مامان مرجان
17 اسفند 93 14:21
سالگرد ازدواجتون مبارک راستی دیروز که پارک بودم یک کوچولود ناز امد که اسمش ساحل بود وقتی اسمشو شنیدم احساس ارامش کردم خیلی به نظرم قشنگ امد گفتم شاید شما هم نشنیده باشی ساحل
مامان تازه کار
پاسخ
مرسی عزیییزم، واقعا ممنوم که یادت بود. حتما بهش فکر میکنم